در کوچه های بیدگل

ساخت وبلاگ

مریوان قسمت سوم                                                                           دزلی یکی از بخشهای اطراف مریوان است که در نقطه صفر مرزی قرار د ارد         د ر مقری که او می شناخت پیاد ه شدیم هنوز تا مغرب فرصتی بو د  به تماشای اطراف پرداختم گله گوسفندان که همراه با غروب آفتاب به آغل برمی گشتند ،زنهای روستایی که بستنه های بزرگ روی سرشان بود و از کار روزانه به خانه می رفتند ، جوی آبی که از کنار جاده می گذشت، غاری که در سینه صخره کوه خود نمایی می کرد ،خروسی که دلواپس اطراف را می دید ......                                                           به هر حال.... مرا به یک سنگر اجتمایی انجا راهنمایی کردند صبح روز بعد آقای حسینی سفارش مرا به یکی از راننده ها کرد وبه او گفت مرا تا لب جاده سنندج به مریوان برساند ........ یک وانت شخصی داشت از مریوان به سنندج می رفت چند نفر عقب وانت سوا در کوچه های بیدگل...ادامه مطلب
ما را در سایت در کوچه های بیدگل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bidgoly45o بازدید : 2 تاريخ : يکشنبه 18 دی 1401 ساعت: 20:05

قالی بافی شغلی گروهی به حساب می آمد گروه های قالی باف دو نفر به بالا بودند روی این حساب داستانها وحکایتها برای هم تعریف می کردند وبعضی وقت ها اشعار زیبایی برای هم می خواندند از اینها که بگذریم همان نق در کوچه های بیدگل...ادامه مطلب
ما را در سایت در کوچه های بیدگل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bidgoly45o بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 15:15

 شیفت صبح بودم در کارگاه مقدمات کارخانه مخملبافی کاشان ماسو&# در کوچه های بیدگل...ادامه مطلب
ما را در سایت در کوچه های بیدگل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bidgoly45o بازدید : 75 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1397 ساعت: 18:57

تاکنون چند بار با پدرزنم همسفر بوده ام که از جمله آنها می توانم به این موارد اشاره کنم سفر به مشهد، سفر به شهر یزد ، سفر به شوش دانیال و دزفول، سفر به کرمانشاه و شهر سر پل ذهاب ، سفر به استان مازندران و.......... می خواهم در اینجا خاطره ای از س در کوچه های بیدگل...ادامه مطلب
ما را در سایت در کوچه های بیدگل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bidgoly45o بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1396 ساعت: 16:17

بعد از تماشای رودخانه کرخه و جریانات خوبی که برایمان پیش آمد به داخل شهر برگشتیم وبه بازار دست فروشها که در پشت زیارت بود رفتیم بازار دست فروشهای آنجا حالت خاص خودش را داشت آنجا یک بازار سر پوشیده نبود دست فروشها غرفه هایی برای خود درست کرده بو در کوچه های بیدگل...ادامه مطلب
ما را در سایت در کوچه های بیدگل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bidgoly45o بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1396 ساعت: 16:17

پایگاه چهارم شکاری نیروی هوایی در مسیر جاده دزفول به اندیمشک قرار دارد با دیدن این پایگاه بزرگ میخواستم به آقای خزیری در باره این پایگاه صحبت کنم و بگویم که در زمان جنگ بیشتر جنگنده بمب افکنهایی که با دشمن درگیر میشدنند یا جنوب عراق را بمباران در کوچه های بیدگل...ادامه مطلب
ما را در سایت در کوچه های بیدگل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bidgoly45o بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1396 ساعت: 16:17

آلبوغبیش یک کلمه عربی است به معنای سحرخیز .همچنین نام طائفه ای در استان خوزستان هم می باشد نگهبانی سنگرهای انفرادی درشب دو نفره بود و نیازی به پاسبخش نداشتیم. موقعی که نگهبانی تمام می شد یکی داخل سنگر می نشست و دیگری به سنگر اجتماعی می رفت و دو نگهبان بعدی را صدا می زد تا سر پستشان بیایند . رفیقم رفت و نگهبانهای بعدی را فرستاد ،پست را تحویلشان دادم و ازکنارخاکریز به طرف سنگر اجتماعی می رفتم ساعت د در کوچه های بیدگل...ادامه مطلب
ما را در سایت در کوچه های بیدگل دنبال می کنید

برچسب : آلبوغُبَیش, نویسنده : bidgoly45o بازدید : 48 تاريخ : شنبه 8 مهر 1396 ساعت: 17:49

ازچند روز قبل مادرم همه چیز را آماده می کرد ومی گفت : چند روز دیگه عید سیدهاست باید به دیدن سیدها بروید . نه تنها در خانه ی سادات بلکه در دیگر خانه ها ی قدیم بیدگل نظافت ،حمام رفتن و لباس نو پوشیدن در روز عید قدیر حالت خاص خود را داشت ازصبح اول وقت پدرم من و برادرانم را برای دیدن سادات همراه خود می برد چند منزل که می رفتیم افراد دیگری نیز به ما اضافه می شدند و به طورگروهی از سادات دیدن در کوچه های بیدگل...ادامه مطلب
ما را در سایت در کوچه های بیدگل دنبال می کنید

برچسب : شیرینی,خانه,سیدها, نویسنده : bidgoly45o بازدید : 85 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 9:18

آن شب برای ننه حاجی شب ترسناکی بود .آسمان رعد و برق می زد و باران می بارید همه ما در اتاق خیابان خوابیده بودیم ننه حاجی نیمه های شب در پی یک آسمان غره بیدار می شود و شخصی را می بیند که به طرف درب پشتی اتاق خیابان می رود ،ابتدا فکر می کند یکی از بچه هایش است صدا می زند محمد.....احمد...اما می بیند آن شخص سرعتش را بیشتر می کند و درب پشتی اتاق را باز می کند این در حالی بود که ننه حاجی خوب می دانست هی در کوچه های بیدگل...ادامه مطلب
ما را در سایت در کوچه های بیدگل دنبال می کنید

برچسب : خانه,بابا,حاجی, نویسنده : bidgoly45o بازدید : 41 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 19:26

قسمت دوم صبح روز بعد طبق معمول ننه حاجی می رود خانه آقاجواد آقایی پنیربومی بگیرد باران دیشب جلو گردو خاک را گرفته بود هوا صاف و آفتابی بود. آن روزها هنوز فلکه معن آباد نبود یک طرف دیوار بلند گلی بود که بهش می گفتند قلعه معین آباد وطرف دیگر را بهش می گفتند باغه  حاجی ماشاالله مجیدی . ننه حاجی در آن صبح اول وقت پنیر را می خرد و به طرف خانه که می آ ید همین جایی که الان میدان معین آباد هست خانمی را م در کوچه های بیدگل...ادامه مطلب
ما را در سایت در کوچه های بیدگل دنبال می کنید

برچسب : خانه,باباحاجی, نویسنده : bidgoly45o بازدید : 58 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 19:26